- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
تقدیم به شهدای فداکار آتش نشان
باز در آتش غـیرت پـر پـروانه بسوخت تا ز جانان خبر آرد تن جانـانه بسوخت رفت تا غـیـرت و ایـثار به یـغـمـا نرود رفت اما ز غمش صد دل دیوانه بسوخت سوخت مردی به دل شعله و مردم دیدند دیـدۀ دخـتـرکی در دل کـاشانه بسوخت مـادری از غـم داغ پـسـرش نـالـه کـنان که جهان از غم این نالۀ مستانه بسوخت بی گمان در غم این حادثه یک شهر گریست آشنا سوخت در آتش دل بیگانه بسوخت
: امتیاز
|
بازگشت پیکر پاک شهدا
روی سجـادۀ بی بی دو سـه پَـر آورده تا نـسیـم از پَـر و بال تو خـبـر آورده آسمان چشم به چشمان زمین دوخته است این چه رازی است که از سینه به در آورده صدف خاک به افلاک نشان داد شبی جامه را چـاک زده دُر و گهـر آورده رود خاموش نمیماند از این پس هرگز بـر لـبـش آه شب و ذکـر سحـر آورده باز هم معرکه اکبر به خودش میبیـند مـادری داغ دل و خـون جگـر آورده از دعای سحر اوست که بعد از سی سال آسـمـان را بـه سـر دسـت پـدر آورده چه مبارک سفری بود که طـوفان بلا از دل حـادثــه مــردان خـطــر آورده
: امتیاز
|
بازگشت پیکر پاک شهدا
از تو یک تکه پلاک و استخوان آورده است باد تابوتی پُر از رنگین کمان آورده است چشم هایت کو؟ دل تو که برایم میتـپـید آن دو تا دستی که هر شب خانه نان آورده است مادرم هر صبح بعد از تو سر سفره، گلی جای خالی همان یک استکان آورده است خواب میبینم که میگویی خدا ما را فقط توی این دنـیا برای امتحـان آورده است خوش به حال دست هایی که برای بال تو لحظۀ سـرخ شهادت آسـمان آورده است نیستی و بی تو من امروز میدانم که جنگ چون تویی تعداد مرد قهرمان آورده است
: امتیاز
|
درد دل و مناجات با شهدا
و آتش چنان سوخت بال و پرت را کـه حـتـی نـدیـدیـم خـاکـستـرت را بـه دنـبـال دفــتــرچـۀ خـاطــراتـت دلم گـشت هر گـوشـۀ سنـگـرت را و پـیدا نکـردم در آن کـنج غـربـت به جـز آخـرین صفحۀ دفـتـرت را هـمان دستـمالی که پـیـچـیـده بودی در آن مُهر و تسبیح و انگشترت را همان دستمالی که یک روز بـستی به آن زخـم بـازوی همسنگـرت را همان دستمالی که پـولک نشان شد و پـوشـیـد اســرار چـشـم تـرت را سـحـرگـاه رفـتـن زدی با لـطـافـت به پـیــشـانـیام بــوسـۀ آخــرت را و بـا غـربـتـی کهـنـه تـنهـا نـهـادی مــرا، آخـریـن پــارۀ پـیـکــرت را و تا حـال میسـوزم از یـاد روزی که تـشیـیـع کـردم تـن بیسـرت را کجا میروی؟ ای مسافـر! درنـگی بـبـر بـا خـودت پــارۀ دیـگـرت را
: امتیاز
|
بازگشت پیکر پاک شهدا
دوش یـاران خبر سوخـتـنـش آوردند صبح خاکـستـر خـونین تنـش آوردند یا رب این کشتۀ عریان کدامین عرصه است؟ کـه ز بــازار تـجـرّد کـفـنـش آوردند این گلی بود که از خلوت خوش بوی بهار بهر پرپر شدن انـدر چـمنـش آوردند لحظۀ سرخ اجابت ز شفـاخانۀ وصل مـرهــم تــازۀ داغ کـهــنـش آوردنــد آن که چون سرو سهی بدرقه شد با گل اشک اینک از معرکه چون نسترنش آوردند کلبۀ عاطفه سرشار شد از بوی عروج وقتی از مصر بلا پـیرهـنـش آوردند به سرا پـردۀ نـورانـی قـربش بـردنـد آن که چون شمع در این انجمنش آوردند
: امتیاز
|
درد دل جا ماندگان با شهدا
این روزها بـوی قـفـس دارد زمانه اندوه و غربت میوزد از هر کرانه این روزها دلـتنگ دلتـنگم شهـیدان کی میرود از خاطر من یاد یاران بعد از شما بال و پرم از دست رفته تا آسمـانها، معـبـرم از دست رفـتـه بعد از شما هر لحظه بوی غم گرفته در این غروب بی کسی قلبم گرفته رفتید و ما ماندیم و دلتنگی و هجران دنیای جور و بیوفائی، رنج دوران رفـتید و ما ماندیم و سیل امتحان ها در این غبار آلودی شک و گمان ها دنیا محل امتحان هایی خـطیر است یک سو سقیفه آن سوی دیگر غدیر است انگـار میدان بلا بر پاست هر روز هنگامۀ کرب و بلا برپاست هر روز باید مسیر حق و باطل را جـدا کرد بـایـد به آقـای شـهـیـدان اقـتـدا کرد آه ای شهیدان جنگ تردید و یقین است بعد از شما بار گرانی بر زمین است هـیهـات اگر یـاران، ولی تنها بماند کـوفه شود ایران، عـلی تنهـا بمـانـد مقداد و سلمان ها چه شد، کو آن همه یار تنهاست مولا! أین عمار؟! أین عمار؟! کو باکری و کاوه، کو چمران و همت کو آن همه شور و شکوه و عزم و غیرت مهدی زین الدین و خـرازی ما کو؟ آویـنـی و صـیـاد شیـرازی مـا کـو؟ «هیهات منا الذله» آوای لب ماست در راه عزت، سر سپردن مذهب ماست باید دوباره این زمین را کربلا کرد بایـد به آقـای شـهـیـدان اقـتـدا کـرد بـایـد بـرای عـزّت اسـلام جـان داد در راه احیای شرف باید جوان داد امشب نوای نالههایم خیزرانی است امشب دلم آشـفـتۀ داغ جـوانی است امشب برایم روضۀ پـرپـر بخـوانید از قـد و بالای عـلی اکـبـر بخـوانید خم کرد داغش قامت هفت آسمان را میبرد از قلب حرم صبر و توان را در موج خیز تیر و نیزه ماه میرفت سوی منای خون ذبـیح الله میرفت آن کـیـنههای حیـدری تا پا گرفـتـند در معرکه یکباره دورش را گرفتند شمشـیـرها گـرم طـواف پـیـکـر او سر نیزههای تـشنه کام و حنجـر او ماه حرم، روی به خون خفته! خدایا در دست قـاتـل زلف آشـفـته! خدایا در خون تپیده سورۀ یاسین و طاها قــرآن بــابـا آیــه آیــه، اربــاً اربــا فـریاد غربت در تـمام دشت پـیچـید آه ای جـوانـان بـنـی هــاشـم بـیـایـد
: امتیاز
|
بازگشت پیکر پاک شهدا
دید در معرض تهـدید دل و دینـش را رفت با مرگ خود احیا کند آییـنش را رفت و حتّی کسی از جبهه نیاورد به شهر چفیه، قمقمهاش... کوله و پوتیـنش را رفت و یک قاصدک سوخته تنها آورد مشت خـاکستری از حادثۀ میـنـش را استخوان های نحیفی که گواهی میداد سن و سال کم از بیست به پاییـنش را ماند سردرگم و حیران که بگیرد خورشید زیر تابـوت سبک یا غم سنگینش را؟ بود ناچیزتر از آن که فقط جمجمهای کـنـد آرام دل مادر غـمـگـیـنـش را... باز هم خنده به لب داشت کدر کرد و کبود تلخی غربت اگر چهـرۀ شیـرینـش را شب آخر پس از اتمام مناجات انگـار گفته بود از همه مشتاق تر آمیـنش را ماجرای تو خدا خواست کند تازه عزیز! قصۀ یوسف و پیـراهن خـونیـنـش را کفن پاک تو سجاده، پـلاکت تسبیح... ابتدا بوسه صواب است کدامینش را؟
: امتیاز
|
زبانحال شهدا با مردم
آخـر چقـدر خاک مرا زیر و رو کنند روی نسیم رد مرا جـست و جـو کـنند تبدیل شد به خاک و گل و برگ جسم من دل تنگ من شدند، بگـو لاله بـو کنند اعضای من شده ست پراکنده در جهان یک نقطه نیستم که مرا جست و جو کنند مادر، پدر... چطور پس از این، خدای من! با جای خـالی پـسر خـویش خو کـنـند باران رحـمتـنـد، مـیآیـم به سویـشـان تا با نگاه، عکس مرا شست و شو کنند مـا اقـتـدا بـه مـادر سـادات کــردهایـم مردان عشق، مرگ چـنین آرزو کنند بـا نـام مـا بـه نــان رسـیـدنـد عــدهای روز حـساب وای اگر رو به رو کـنند
: امتیاز
|
تقدیم به شهدای دلاور انقلاب
یعـقـوب ها پیـراهـنت را دوست دارند شاعرترین ها دیـدنت را دوست دارند ای آن که از خـون تنت یاقـوت رویید این خاک ها هُرم تنت را دوست دارند نفرین به آنهایی که یک عمر است، یکریز در خاک و خون غلتیدنت را دوست دارند نفـرین به آنها که نـمیخواهـند بـاشی آنها که فصل رفـتنت را دوست دارند یـوسف! بـرادرها پـشـیـمانـند بـرگـرد یعـقوب ها برگشتـنت را دوست دارند
: امتیاز
|
بازگشت پیکر پاک شهدا
این قـافلهای که لاله گون میآید از دشت حـماسه و جـنون میآید با این همه فـرمـانده بیسر آری از مطلع فجر و فتح خون میآید ***** یوسف رحیمی ***** این قـافـله از مـرگ ندارد پـروا دارد روی شانه پـرچم عـاشورا این قـافـله صد عـلـیِّ اکـبر دارد با پیکر غـرق خـون و ارباً اربا ***** یوسف رحیمی ***** گل اشکم شبی وا میشد ایکاش هـمه دردم مـداوا میشد ایکاش به هر کس قـسـمتی دادی خـدایا شهادت قسمت ما میشد ایکاش ***** علیرضا قزوه ***** خوشا آنان که جانـان میشناسند طریق عشق و ایـمان میشناسند بسی گـفـتیم و گـفـتند از شهیدان شهـیدان را شهیـدان میشنـاسنـد ***** علیرضا قزوه *****
: امتیاز
|
ربانحال یک فرزند شهید
عمری گذشت و یوسف ما پیرهن نداشت این لالۀ به خون نشسته دریغا كفن نداشت عمری گذشت و خنده به لب های مادرم خشكیده بود و میل به دریا شدن نداشت عـمری هـمـیـشه قـصـۀ نـقـاشـی ام شده مردی كه دست در بدن و سر به تن نداشت حـالا رسـیـد بـعـد هـزاران هـزار روز یك مشت استخوان كه نشان از بدن نداشت مادر كه گفت: شكـل تو دارد پدر، ولی وقتی كه دیـدمش پدرم شكل من نداشت فـهـمـیـدم از نـبـودن انــدوه جـمـجـمـه! بابـا هـوای سـر به بـدن داشتن نـداشت با این چـنین رسیدن و آن هم بدون سر حرفی برای مادرم از خویـشتن نداشت آن شب چقدر مادرم از غصه گریه كرد بیچاره او كه چاره به جز سوختن نداشت
: امتیاز
|
تقدیم به شهدای دلاور انقلاب
دل دادگان چون ساغر از دلبر گرفتند از غـیر دلبـر دامن دل بـر گرفـتـند دادند جـان تا در بر جـانـانه رفـتـند دادنـد دل تـا در بـر دلـبـر گـرفـتـند پیـمانـۀ تـردید بشکـستـند و این قوم از دست حق جام میِ بـاور گـرفتند بر خـواستـند از بستـر دنـیای فـانی زان پس عروس عشق را در برگرفتند سر مست از عشق خدا از سر گذشتند سرمشق از آن کُشتۀ بی سر گرفتند بستند چشم از چشم و دست از دست شستند این شیـوه از عباس نام آور گرفـتند ناخوانده علم آموزگار عشق گـشتند نا رفته مکتب درس بی دفتر گرفتند بهر نـثار جان به قـربان گاه رفـتـند با حنجر خود بوسه از خنجر گرفتند از جان و دل یک یا علی گفتند و رفتند جـام ولا از سـاقـی کـوثـر گرفـتـند
: امتیاز
|
درد دل و مناجات با شهدا
جاده مانده ست و من و این سر باقی مانده رمقـی نیـست در این پیکـر بـاقی مانده نخل ها بیسر و شط از گل و باران خالی هیچ کس نیست در این سنگر باقی مانده تـویی آن آتـش سـوزنـده خـامـوش شده منم این سـردی خـاکـستـر بـاقـی مانـده گرچه دست و دل و چشمم همه آوار شده بـاز شـرمنـدهام از این سـر بـاقی مانده روز و شب گرم عزاداری شب بوهاییم من و این بـاغـچـۀ پـرپـر بـاقـی مـانـده شعر طولانی فریاد تو کـوتاه شده است در همین اسب و همین خنجر باقی مانده پیشکش باد به یکرنگیات ای مرد ترین آخـرین بـیت در این دفـتر باقـی مـانـده تا ابـد مردتـرین باش و علـمـدار بـمان بـا تــوأم ای یـل نـام آور بـاقـی مــانـده
: امتیاز
|
بازگشت پیکر پاک شهدا
از زخـم شـنـاسـنـامـه دارنـد هـنوز در مسجـد خـون اقامه دارند هـنوز آنـان هـمـه از تـبـار بــاران بـودنـد رفـتــنـد ولـی ادامــه دارنـد هـنـوز ********** سرتا سر شهر با تو عطر آگین است لبخند تمـام كـوچهها غـمگـین است امروز كه بر دوش تو را میبردیم تابوت سبك ولی غمت سنگین است ********** پـاییـز پیام كـوچ بـرگی سرخ است خندیدن گل زیر تگرگی سرخ است بر لاله چـرا كـفـن بپـوشـم، وقـتـی زیبایی زندگی به مرگی سرخ است ********** با آنـكه شـكـستـهایم، بر مـیخـیـزیم عهدیست كه بستـهایم، بر میخیزیم هر بار كه نام عـشق را میخـوانند هر جا كه نـشستهایم، بر میخـیزیم
: امتیاز
|
تقدیم به شهدای مدافع حرم
نـسل آنان که زد آتـش خـیَـم زینب را حـال تـهـدیـد نـمـوده حــرم زیـنـب را بین کـفـن پوش سپـاه عجـم زیـنـب را نصب کن در حرم دل عـلـم زینب را همسفـر وقت قـیـام است، بیا تا برویم عاشقم، شیوه عاشق به مَصاف آمدن است اوج غیرت دل پر موج به دریا زدن است کربلایی شدن امروز دمشقی شدن است یُمن خوش در یَمَن و عدن، خلیج عَدَن است جان پی اخـذ مرام است، بیا تا برویم شهدایی که در این رَه به خدا پیوستـند همگی گوش به فرمان ولایت هستـنـد هرچه عُمّال ستم خوار و ذلیل و پستند عاشقان علوی از می عـرفان مستـنـد صحبت از ساقی و جام است، بیا تا برویم حال ای شـیـعـۀ آزاده بـگـو یا زهــرا بتو این فـاطـمـه دم داده بگو یا زهـرا داعشی از نـفـس افـتاده بگو یا زهـرا گـفـتـی آمـاده ام آمـاده بـگـو یـا زهـرا فـاطـمـه اُمّ کِـرام است، بـیـا تا برویم نروی گـر تو بر آنـجـا دم بـحـران آید دل به دریـا نزنی، موج خـروشان آید خـصـم نـامـرد ز سوریّـه به ایران آید موقـعـیـت چو شناسی به تنت جان آید از ملک بر تو سلام است، بیا تا برویم سوزد این منطقه از آتش شیطان عنود فتنه ها زیر سر آل سعود است و یهود ظلم بگذشته برادر دگر از حد و حدود هرکه خاموش نشیند «عدمش به ز وجود» ننگ و تسلیم حرام است، بیا تا برویم مـتّحـد باش در این خانه بگو یا حیدر حـذر از فـتـنـهٔ بیگـانـه بگو یا حـیـدر سـنـی و شـیـعـه دلیرانه بگو یا حـیـدر او بُوَد شمع و تو پروانه بگو یا حیدر مرتـضـی شاه اَنـام است، بیا تا برویم ساده اندیش مشو، کین عمل از تو عجب است هان مگو جنگ سر خاک دمشق و حلب است جنگ، مابینِ تبه کار و شهادت طلب است یار مظلوم شدن شرط وفا و ادب است ظـلم این قـوم مـدام است، بیا تا برویم بشناس ای دل من لشکر سـفـیـانـی را ضربه زن داعـشیان عـربـسـتـانـی را کن دعـا صولت سردار سـلـیـمانی را که به تصویر کشد غـیـرت ایرانی را تیغ بـیـرون ز نیام است، بیا تا برویم شـده ای دل دم ایـثـار، بـگـو یا زیـنب قـدمـی یـکـدلـه بـردار بگـو یـا زیـنب تا شـوی بر شـهـدا یـار بگو یـا زینب جـان عـبـاس عـلـمـدار بگـو یا زینب او نگـهـبـان خـیـام است، بیا تا برویم جبهه عشق کنون مرد خطر میخواهد یاحسین گفتن مردانه جگـر می خواهد سرور بی سر ما دادن سر می خواهد پا نهادن به ره عـشـق هـنر می خواهد در کمین قوم ظلام است، بیا تا برویم پـیـرو حـضـرت عبـاس بگو یا عباس صاحب نعـمـت احساس بگو یا عباس طالـب فـرصت حـساس بگو یا عباس قـدر این نـابـغـه بشنـاس بگو یا عباس عطر سقّـا به مشام است، بیا تا برویم حَرب خسته نکند مـؤمن محـرابـی را نـرسـانـد به حـرم قـافـلـه اعـرابـی را سعی کن گم نکنی خط جهت یابی را خیـز و از جای بکن ریشه وهابی را عمر این فرقه تمام است، بیا تا برویم درد دردِ همگـانی است بگو یا مهدی روز امداد رسانی است بگو یا مهدی دل سرای نگرانی است بگو یا مهدی مهدی ارباب جهانی است بگو یا مهدی یـار فـرمـانـده عـام است، بیا تا برویم
: امتیاز
|
تقدیم به شهدای مدافع حرم
شـده گـودال، اگـر آخـر مـهـمـانـی هـا به سرِ نـیـزه کـشد حـرف پریشانی ها سجده بر تربت تو میکنم اما با شرم !کـاشکی بشکـنـد از داغ تو پیـشانی ها تا به ناموس خـدا قصد جسارت نکنند منّـت سنـگ کـشـد شیـشـۀ ایـرانـی ها پـی ذبـح تو به فـتـوای شُـریح آمده اند آبـرو می برد ایـنـگـونـه مـسـلـمانی ها اهل افغان شدم آقا چو به میـدان دیـدم رخ نـهـادی به رخ خـونـی افـغـانی ها خطبۀ خواهرت امید به ما داده حسین! می رسد خصم تو را وقت پشیمانی ها بـوریـا پـیـر شد از تازگی زخـم تنـت چشم پوشیده مگر نعل، ز عـریـانی ها
: امتیاز
|
تقدیم به شهدای مدافع حرم
سـلام بـر دل و جـانِ مـدافـعـانِ حـرم بـه جـرأت و هـیـجـانِ مدافـعـانِ حرم وفا و معرفت و اعتقاد و عشق و ادب بُـوَد بـه سـیـنـه نـشـانِ مدافـعـانِ حـرم فریضه است دفاع از حریم آل رسول قـسـم به روح و روان مـدافـعـانِ حرم على است قوت قلب و حسن انیس نفوس حـسـیـن ذکــر زبــان مـدافـعـانِ حـرم مدینه و نجف و کربلا و سـامره است چـهـار قــبـلـۀ جـان مـدافــعـانِ حــرم به کاظمین و خراسان طپد هزاران دل چو قـلـب پُـر ضـربـان مدافـعانِ حرم به یاد شام و اسارت هنوز خون جاری است ز چـشـم اشـک فـشـان مدافـعـانِ حرم برای حـفـظ حـرم سینه کرده اند سپـر گـروه سـیـنـه زنــان مـدافـعـانِ حــرم ز زیـنـبـیـه « کـلامی» هـنوز می آید صــدای زیـنـبــیـان مـدافـعــانِ حــرم
: امتیاز
|
تقدیم به شهدای مدافع حرم
در آن زمان که روح به قالب دمیده اند ما را غـلام حضرت عشق آفـریـده اند روز ازل به دست پُر از مهـر فـاطمه گـویـا برای لـشـگـر حـیـدر خـریده اند مردان راست قامت این سرزمین فقط در ابـتـدای درب حــرم ها خـمـیـده اند کی آرزوی روضۀ رضـوان نموده اند آنان که در جــوار حـرم آرمـیـده انـد؟ ما را ز درد و داغ نترسان که از قدیم مـردان این قـبـیـلـه هـمه داغ دیـده انـد چـون آهـن انـد کـه آبـدیـده مـحـکـم انـد گرچه میان روضه گـریـبـان دریده اند چون کوه استوار و چو پروانه عاشقند شمع اند و پای محفل زهـرا چکـیده اند داغی دوباره بر دل زیـنـب نـمـی شود مـا را مـدافــعــان حــرم آفــریــده انــد
: امتیاز
|
بازگشت شهدای گمنام به وطن
گـویـا رسیـده انـد که ما را صـدا کـنند ما را دوبــاره با خـودشـان آشنـا کـنند برگشته اند این صد و هفتاد و پنج نور ما را ز بـنـد ظلمت غـفـلـت رهـا کنند هل من معـیـن حجت حق را شنیده اند بـرگـشـتـه انـد بـاز بـه او اقـتـدا کـنـنـد بسیـار انـدک اند کـسـانی که در عـمل جان را برای حضرت جانان فـدا کنند جان داده اند در غم و غربت به قتل صبر تا سیـنـه را به داغ حـسیـن آشـنـا کنـند دل را به راه دوست به دریــا زدنـد تا دریـا دلانه در یـم رحـمـت شـنـا کنـنـد سوگند می خورم که شهیدان راه عشق با دست بسته هم گره از خـلق وا کنند بـاب الحـوائج اند به آن ها رجـوع کن از این قبیله هر چه بخواهی، عطا کنند
: امتیاز
|
بازگشت شهدای گمنام به وطن
مگو بـدن، ز تن جـبـهه جان در آوردند به جای اشک، جگر از نهان در آوردند وطن پُر از گل پرپر شده است و عطرآگین ز دشت لاله ز بس ارغــوان در آوردند شما گـروه تـفـحّـص به خـاک بـنـویسیـد دُر از خــزانــه این خاکدان در آوردند زمین ز مین پُر و اینان ز من سفر کردند ز آسـمـان سـر از این آستـان در آوردند همـیـن تـبـار تـبّـری تـبـر به دوش شدند دمـار از بت و از بـتـگـران در آوردند حرامشان که شکمپارگان فرصت جوی تـنـور گـرم شـمـا بود و نـان در آوردنـد و من به جَیب سر و سر به زیر کاین مردان چه سـرفـراز سر از امتحان در آوردنـد
: امتیاز
|
یادی از شهید و شهادت
بـیــا عــاشـقـی را رعـایـت كـنـیـم ز یــاران عـاشـق حـكـایـت كـنـیـم از آن ها كه خونین سفـر كرده اند سـفـر بـر مــدار خـطـر كـرده انـد از آن ها كه خـورشیـد فـریـادشان دمـیـد از گـلــوی سـحــر زادشـان غـبــار تــغــافــل ز جـانـهــا زدود و هـوشـیـاری عـشـقـبـازان فــزود عــزای كـهـنـســال را عـیــد كـرد شب تیره را غرق خـورشـیـد كرد حـكـایت كنیم از تـبــاری شـگـفـت كه كوبید درهم، حـصـاری شگفت از آن هــا كه پـیـمـانـه «لا» زدند دل عــاشـقــی را بــه دریــا زدنــد بـبـیـن خـانــقــاه شـهـیــدان عـشـق صف عارفــان غـزلـخــوان عشق چه جانانه چــرخ جـنـون می زنند دف عشق با دست خــون می زنند سر عــارفــان سـرفـشـان دیـدشان كه از خون دل خــرقه بخشیدشان به رقصی كه بی پا و سر می كنند چنین نـغـمـه عـشـق سـر می كنند: هـلا مــنــكــر جــان و جـانــان ما بــزن زخــم انــكــار بر جــان مـا اگر دشـنـه آذین كـنــی گــرده مان نـبـیـنی تو هـرگــز دل آزرده مان بزن زخم، این مـرهم عاشق است كه بی زخم مردن غم عاشق است بـیــار آتـش كـیــنــه نــمــرود وار خــلـیـلـیـم! مـا را بـه آتـش سـپــار دراین عرصه با یار بودن خوش است به رسم شهیدان سرودن خوش است بیا در خــدا خویش را گــم كـنـیـم به رســم شـهـیــدان تـكـلــم كـنـیـم مگو سوخت جان من از فرط عشق خموشی است هان! اولین شرط عشق بــیـا اولـیـن شــرط را تـن دهــیــم بـیـا تن به از خـود گـذشـتـن دهـیم ببین لاله هـایی كه در بــاغ ماست خـمـوشند و فـریـادشان تا خـداست چو فـریـاد با حـلـق جان می كشند تن از خــاك تا لامـكـان می كـشنـد سزد عـاشقان را در این روزگــار سـكـوتـی از این گـونه فـریـاد وار بـیــا بـا گــل لالـه بـیـعـت كـنــیــم كــه آلالـه هـا را حـمـایت كـنــیــم حمایت ز گل ها گل افشاندن است هـمآواز با باغـبـان خـوانـدن است
: امتیاز
|